کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ، وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ، ... ، أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یتْرَکَ سُدًى ، أَلَمْ یکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِی یمْنَى ، ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ، فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَینِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى ، أَلَیسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یحْیی الْمَوْتَى .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ ، یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ، کَلَّا لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ، نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ، الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ، إِنَّهَا عَلَیهِمْ مُؤْصَدَةٌ ، فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ .
ادامه ی قسمت قبل :
پ – پیشنهاد صلح و تسلیم خواندن و نوشتن و مدیریت آنهم : زبانی و مکانی
1 – پیشنهاد پدری :
با کلمه ی کلید پدرخانه ، که تا آنزمان نوشته و خوانده بودیم ، کافی بود که کلمه ی کلید مدرسه را هم دست ما خوانده باشند تا با کلمه ی کلیدی " پدر مدرسه" جمع معلم و شاگرد را داشته باشند و حتی فراموش کنیم که گفته شده : ام المومنین
خب درست که ما آنوقتها بچه بودیم ، ولی اینقدر سواد خواندن و نوشتن نظامی را هم داشتیم که ایندوپدر یا درجه دار هم پدری دارند بنام دستکم جناب سروان ، و خانه ی ایندو بعلاوه مدرسه ی ما هم در منطقه ای نظامی بود ، که با نه تنها شهرها ، بلکه با مکانهای مسکونی قبلی ما حتی با گروهبان محله ی محل سکونت ما در شهر گرگان نیز فرق دارد .
2- پیشنهاد خدایی :
بعلاوه کدامیک از این سه پدر نامبرده خبر دارد که ما بچه ها هم دل داریم ؟ و دلخواه ما هم چیست ؟ البته اگر از ما بچه ها دلگیر شده باشند و معنایش این باشد که مثل ما بچه ها ، پدران هم دل دارند ! و اگر دل دارند ، اصلا چرا بقول ما ترکها راه دور برویم ، باغچه نزدیک ، دیدن ، شنیدن ووو که مثل ما دارند ، خب ما بچه ها آیا به حرف پدر مثلا چشم گوش بدیم ؟ یا ببینیم پدر مثلا گوش چی میگه ؟ حالا بابا های دیگه بمونه ! و بابا یا جناب سروان همین دوتا بابا هم ، دیدن و شنیدن را عرض می کنم ؟
تازه ما بچه ها از کجا بدونیم این پیشنهاد صلح است ؟ آخه ما تا حالا تسلیم امر و دستور شما بودیم ! حتی بیرون از پادگان !
وبعلاوه بقول امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، آیا مراد مهر باطل شد بر خواندن و نوشتن ما بچه ها نیست ؟ و یا بعبارت دیگر مراد عدم مدیریت نه تنها خواندن و نوشتن ما ، بلکه عدم فرمانروایی وحکمرانی ما هم نیست ؟
آیا این درست است که ما بچه ایم و مثلا عقل نداریم یا به تصویب شما داشته باشیم هم از سراحساسی است و توسری بخورد بچه ؟ آنهم بحکم و فرمان خدا !؟
یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام